نیم مویه، نیم شادی

ساخت وبلاگ

امروز به محله ی عزیز ِقدیمی ای که چهار سال است قدم به قدم عشق در آن نفس کشیده‌م سر زدم. در هوای بارانی، با پاهای کم جانم آرام آرام خودم را کشیدم تا جلوی خانه شان. ساختمانی دو طبقه با دیوارهای آجری رنگ و پنجره های چوبی ِزیبا. خانه ای که پدر ِنجار ِهفائستوسی اش خودش تک تک اجزاءش را جمع کرده. ایستادم جلوی پنجره. ناگهان پنجره باز شد. خودم را پشت دیوار پنهان کردم. قلبم تند میتپید. برادرش در قاب چوبی ظاهر شد. سیگاری گیرانده بود و بدون آنکه بشنوم حدس میزدم که دارد با او که در قسمت ِناپیدای اتاق روی تخت چوبی نشسته، از بهار نامزدش حرف میزند. از اینکه ناگهان پنجره به رویم باز شد و از اضطراب اینکه نکند چشم در چشم شویم همان اندک جانی که در پاها داشتم هم از بدنم گریخت. نمیدانم بعد از این بار کرونا گرفتن، کی دیگر میتوانم بدون ضعف و بدن درد و بی‌جانی روزها را بگذرانم. انگار بدنم به اندازه ی کافی از دست داده و هیچ ورودی ِدیگری را نمیتواند تاب بیاورد. پیاده روی تا آن محله و کم جانی خودم و یک لحظه آب یخی که روی بدنم ریختند،مرا تا مرز مردن پیش برد. بعد از آن، تا سر کوچه گریستم و دانه ی اشک ها را از پشت ماسک و مخلوط ِآب بینی، به زحمت پاک کردم ..

نمیخواهم بیشتر از این مویه کنم.
من آدم روشنی هستم. این را میدانم. فقط روح ِنازکم به اندوه نزدیک تر است. دلم میخواهد بیشتر از قبل برای شادی خودم تلاش کنم. واقعا و مشخصا برای «شادی» ام. آیتم هایی که واقعا میدانم شادی درونی ام را بیشتر میکند اینهاست؛

-یکجور خود مراقبتی نسبت به درون ریزیِ همیشگی ام. اینکه مرزهایم را مشخص کنم و مدتی هم زمان دهم به فرد روبه رویم حالا هرکه هست. و بعد از یک مدت زمان، اگر مرزهایم رعایت شد که چه خوب و اگر نه، من مجبور نیستم که در دوری و دیری درون خودم رنج بکشم.
- اینکه چیزهایی که باید دم در بگذرام را بگذرام. عکس ها را دور بریزم. آرشیو ها را پاک کنم. بس است دیگر. شانه های زیبایم مگر چقدر بیشتر از این توان حمل کردن دارند؟
- اینکه وقتی به خودم میرسد، انقدر تمام حق ها را دست پایین نگیرم. اینکه چیزها را با مخلوط احساس ِگناه به خورد ِوجودم ندهم. اینکه مثلا میدانم که دلم میخواهد در یک ماه آینده چند روزی را برای خودم با ماشین یک گوشه ای بروم و آن زمان فقط و فقط مال من است ..
- اینکه فعالیت بدنی مرتب داشته باشم. فیزیکال تر شوم. 
- پیانو را دوباره از سر بگیرم که خیال میکنم خیلی حال خوب کن است.

+ نوشته شده در  جمعه ۲۲ اسفند ۱۳۹۹ساعت 17:35  توسط محیا  | 
Sound healing...
ما را در سایت Sound healing دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : inner-chapters بازدید : 143 تاريخ : دوشنبه 16 فروردين 1400 ساعت: 0:21